محصول، فیچر، مدیر!
هر مدیر محصول، باید چیزی به نام نقشه راه محصول داشته باشد؛ نقشه راهی که نشان میدهد محصول با چه ترتیبی ذرهذره شکل میگیرد و کامل میشود. بررسی، تعریف و اولویتدهی به این ذرهها که به آن فیچر گفته میشود بخش مهمی از وظایف هر مدیر محصول است.
بیایید اول ببینیم فیچر چیست:
هر محصول از تعداد زیادی مینی محصول تشکیلشده است. این مینی محصولها را ممکن است شما ایجاد کرده باشید یا دیگران تولید کرده باشند؛ به هر شکل با در کنار هم قرار گرفتن این مینی محصولهاست که محصول اصلی شکل میگیرد. به این مینی محصولها فیچر گفته میشود.
اگر این ریز کردن را ادامه دهیم به کامپوننت هم میرسیم! هر مینی محصول از تعدادی مینی فیچر یا همان کامپوننت تشکیلشده است. در مدلهایی مانند اسکرام به سطح ریزتر از آن، داستان کاربر یا یوزر استوری هم گفته میشود.
تفاوت بین فیچر و فایده
فیچرِ محصول، یک عملکرد مشخص از محصول است که مستقیماً یک یا چند فایده برای کاربر ایجاد میکند. فایده، چیزی است که کاربر از کار کردن با محصول به دست میآورد. کاربران محصولات را به خاطر فایدههایشان میخرند. این فایده میتواند حل یک مشکل از کاربر یا دادن یک حس خوب به او باشد. فیچرها را به زبان ساده میتوان مشابه آپشن دانست که در صنعت خودرو مصطلح شده است؛ یعنی همان قابلیتها یا امکاناتی که در خودرو تعبیه میشود. فیچر میتواند قابلدیدن و لمس باشد یا قابلیتی باشد که شما نتایج و خروجیهای آن را تجربه میکنید.
یک مدیر محصول باتجربه میتواند دقیقا مشخص کند یک فیچر چه فایدهای به کاربر میرساند. در جدول زیر چند نمونه برای نشان دادن تفاوت بین فیچر و فایده آمده است:
محصول/خدمت | فیچر | فایده |
خودرو | ترمز ABS | افزایش ایمنی |
ربات اسباببازی | باطری قابل شارژ با نور خورشید | سهولت استفاده و حذف هزینه باتری |
نرمافزار مدیریت مالی | گزارش ساز | انعطافپذیری و شخصیسازی |
پرتال آموزش الکترونیکی | امکانات جستجو و فیلتر دورهها | صرفهجویی در زمان |
تبیین فواید به شما در درک نقش هر فیچر در اهداف محصول و تعیین اهمیت آن در محصول کمک میکند. از سوی دیگر همراستا کردن آنها با نیازهای مشتری و اهداف تیم نیز سادهتر میشود.
جزییات مربوط به طراحی فیچر:
فیچرها ممکن است شامل جزئیاتی باشند مثل زمانبندی، وضعیت و افرادی که طراحی و توسعه فیچر به آنها سپردهشده است.
تعدادی از مهمترین جزئیاتی که باید در زمان تعریف یک فیچر حتماً آنها را مستند کنید در ادامه آمده است:
- توصیف فیچر: تعریف فعالیت یا اقدامی که کاربر تمایل دارد آن را به انجام برساند و اینکه فیچر موردنظر چطور به انجام آن کمک میکند.
- چالش مشتری: مسئله یا دردی که کاربر قبل از معرفی فیچر با آن دستوپنجه نرم میکند.
- فایده: فایده یا ارزشی که از طریق آن به کاربر ارائه میشود.
- هدف کلان مرتبط: اهداف کلان یا خردِ مرتبط با محصول که این فیچر روی آنها تأثیر میگذارد.
راز یک محصول موفق در چرخهای است که بهتدریج فیچرها را به آن اضافه میکند، به همین دلیل داشتن یک روش تکرارپذیر و منسجم برای تعریف و توصیف آنها و گره زدن آن به اهداف محصولی اهمیت زیادی دارد، از سوی دیگر نگهداری از فیچرها و امکان ردیابی آنها خیلی مهم میشود.
تفاوت فیچر با یوزر استوری، الزام و اِپیک چیست؟
در کنار فیچرها، تیم محصول شما ممکن است از مفاهیمی مانند داستان مشتری (یوزر استوری)، الزام (Requirement) و اِپیک (Epic) هم در توسعه محصول استفاده نماید.
جدول زیر، کاربرد و تفاوتهای این مفاهیم را نشان میدهد؛ البته معنی این مفاهیم شاید در متدلوژیهای مختلف تفاوت اندکی باهم داشته باشد.
اِپیک | مجموعهای به هم مرتبط از فیچرها یا یوزر استوریها در راستای یک هدف مشخصِ محصولی یا کسبوکاری. اپیک میتواند چند نسخه (Release) را در بربگیرد. |
فیچر | برشی از یکی از امکانات محصول که میتواند مربوط بهظاهر، قابلیت بوده یا یک جزء خاص از محصول باشد. |
یوزر استوری | کل یا بخشی از یک فیچر محصول که از زبان کاربر نهایی توصیفشده است. الگوی یوزر استوری بیشتر برای وصل کردن فیچر بهفایده به کار میآید؛ به این شکل: بهعنوان یک [نوع کاربر]، من میخواهم بتوانم [اقدامی که کاربر میخواهد انجام دهد] تا [فایدهای که به کاربر میرسد]. |
الزام | کارهایی که برای محقق شدن یک یوزر استوری (یا حتی فیچر)، لازم است آنها را نیز اجرا کرد. هر یوزر استوری ممکن است تعدادی الزامات داشته باشد. الزامات اکثراً توسط کاربر دیده نمیشوند. |
الزامات، فیچرها، یوزر استوریها و اِپیکها در کنار هم قابلتعریف هستند، اما این شما هستید که بهعنوان یک مدیر یا متولی محصول باید ساختار بهینهای با توجه به محصول یا خدمت موردنظر خود تعریف کنید. شاید تیم محصول شما مجبور باشد از ادبیاتی استفاده کند که با متدلوژی تیم تولید محصول شما همخوان باشد. برای مثال اکثر تیمهای چابک (Agile) از تعریف الزامات برای یورز استوری های کلان خودداری میکنند. اگر محصول شما خیلی پیچیده است یا در صنعتی کار میکنید که رعایت مقررات بسیار مهم است، باید الزامات را با جزئیات و خیلی دقیق تهیه و ثبت کنید.
چگونه فیچرها را تعریف کنم؟
در دل فرایند توسعه محصول همیشه این شک و تردید وجود دارد که فیچر بعدی که باید به محصول اضافه شود چیست؟ حتی در تیمهای کاملاً حرفهای که اعتماد و توافق نظر بهسرعت شکل میگیرد، یک نفر باید از بین نظرات موافق و مخالف به جمعبندی برسد و تصمیم نهایی را بگیرد.
تصمیم نهایی را به مدیر محصول بسپارید
مدیران محصول باید تصمیمات سختی بگیرند و تیم را برای تحقق فیچرهایی رهبری کنند که نظرات متناقضی درباره آنها وجود دارد. اگر مدیر محصول در مورد آنها تصمیم قاطع نگیرد، این سردرگمی به تیم توسعه هم منتقل میشود؛ این اتفاق خطرناک است چون ممکن است تیم توسعه به پیادهسازی یا ایجاد فیچرهایی بپردازد که به نظر خودشان درست است. بقیه داستان هم که قابل پیشبینی است.
اولین و آخرین اولویت رضایت کاربر است
در شروع تعریف آنها همیشه باید کاربر نهایی را تجسم کنید. باید دقیقا بدانید چه مشکلاتی خواب و خوراک را از او گرفته، چه چیزی چوب لای چرخ کارهایش میگذارد، محصول شما چطور قرار است او را در کارهایش کمک کند و نهایتاً او را شاد کند.توصیه میشود ابتدا روی پرسوناها کار کنید. تطبیق پرسونا با آنها به شما اطمینان میدهد فیچرها به اولویتهای بازار هدفتان پاسخ میدهد.
همچنین پاسخ دادن به این سؤالها در مورد هر فیچر به شما و تیمتان کمک شایانی میکند:
- قرار است به کدام بخش از مشتریان کمک کند؟
- دلیل ایجاد و افزودن آن به محصول چیست؟
- برای مشتری چه دستاوردی خواهد داشت؟
- دقیقا چه مسئلهای را حل میکند؟
- توقع داریم مشتری از آن چه حس و تجربهای به دست بیاورد؟
- ارتباط آن با دیگر فیچرهای محصول چیست و چگونه بر آنها تأثیر میگذارد؟
تمپلیت فیچر محصول رو از دست نده!!
نقشهای به کمک یوزر استوریها بسازید
راه دیگری که برای تعریف فیچرهای مناسب وجود دارد ایجاد نقشهای از یوزر استوریها است؛ به عبارتی ایجاد یک نسخه تصویری از سفر مشتری است. با این نقشه شما میتوانید به ازای هر تعامل کاربر با محصولتان تعدادی فیچر استخراجکنید.
بالاخره از هر راهی که بروید یکی از مهمترین نکات این است که دقیق و مرتب بتوانید آنها را مستند و مدون کنید و همیشه ردشان را داشته باشید. حتی بعد از تحقق فیچر هم لازم است اطلاعات دقیق در مورد آنها را نگهداری کنید چون ممکن است بخواهید آنها را ارتقاء دهید، بازنشسته کنید یا اثر فیچر جدیدی را بر قبلیها بسنجید. همینجاست که ابزاری مثل کلیکمایند و تمپلیتهای حوزه مدیریت محصول میتواند به خوبی به شما کمک کند.
چگونه فیچرها را اولویتدهی کنم؟
معمولاً وقتی روی توسعه یک محصول کار میکنید با تعداد زیادی ایده و درخواست روبرو هستید؛ از طرفی هم تعداد زیادی بهبود در بک لاگ (Backlog) توسعه محصول شما وجود دارد. اینجاست که داشتن 1. فرایندی برای تعریف دقیق فیچرها (مثل نکاتی که در بخش قبل گفته شد) و 2. فرایندی برای اولویتدهی به فیچرها از اهمیت زیادی برخوردار میشود.
با داشتن یک فرایند اولویتدهی خوب است که میتوانید امیدوار باشید، فیچرهای ارزشآفرین و کاربردی را به سمت تیم توسعه محصول ارسال شود.
فیچرهای محصول باید با استفاده از روشهای کمی سنجیده شوند تا مطمئن باشید فیچرهایی با بیشترین ارزش بالقوه به محصول اضافه میشوند؛ اولویتی که از این راه به دست میآید هم باید نیازهای مشتریان را در نظر بگیرد هم اهداف کسبوکارتان را.
در هر نسخه محصول، ذینفعان زیادی به دنبال برآورده شدن انتظارات خود هستند؛ مدیریت محصول، توسعه محصول، بازاریابی، فروش، خدمات پس از فروش، مالی و … هرکدام از دیدگاه خود اولویتهایی قائلاند که چالش اولویتدهی را پیچیدهتر میکند. این وضعیت حتی اگر درباره یک شرکت تکمحصولی با بازار محدود باشد شرایط سختی است چه برسد به اینکه با یک سازمان پیچیده و بازارهای متنوع روبرو باشیم.
با اهداف کلان شروع کنید.
بهعنوان یک مدیر محصول موفق، همیشه باید اهداف کلان را سرلوحه مدیریت محصول خود قرار دهید. تیم محصول ابتدا باید روی استراتژیهای کلی محصول توافق نظر داشته باشند. در مرحله بعدی است که میتوانند نقشه راه محصول و الزامات مربوطه را با اهداف منطبق کنند. جهتی را که محصول به سمت آن پیش میرود برای همه ذینفعان تشریح کنید. تمرکز بر اهداف کلان، همه بخشهای تیم را همفاز میکند و ذهنیتی مشترک ایجاد میکند.
بر اساس ارزشی که برای کسبوکار شما ایجاد میشود اولویتدهی کنید.
به هر فیچر در برابر سنجههایی که برای کسبوکارتان مهم است امتیازدهی کنید. سپس آنها را بر اساس مجموع امتیازات رتبهبندی کنید. حتی میتوانید معیاری مثل سهولت ایجاد فیچر را نیز دخیل کنید. طبیعتاً آنهایی رتبه بالاتری خواهند داشت که در عین برآورده کردن اهداف، بتوانید سادهتر، سریعتر و کمهزینهتر آنها را ایجاد کنید. همه این موارد به شما کمک میکند فیچرهای خوب و پرفایدهای تعریف کنید و در نقشه راه محصول خود بگنجانید.
بعد از طی این مسیر، حالا زمان آن است که جزئیات را بهدقت و حوصله تعیین کنید و در پایگاه داده مدیریت دانش محصول خود ثبت کنید. حتی ممکن است پروتوتایپ یا وایرفریم هایی برای هر فیچر ایجاد کنید. گام بعدی میتواند همکاری با تیم یو ایکس (UX) برای ایجاد ماک آپ یا طراحیهای ویژوال باشد. همه این کارها برای این انجام میشود که تیم توسعه محصول دقیقا متوجه شود چه چیزی باید پیادهسازی شود.
جمعبندی
فیچرهایی برای محصول خود تعریف کنید که هم باعث رضایت مشتریان شود و هم برای کسبوکارتان ارزشمند باشد. آنها را بهدقت و حوصله ثبت کنید با دیگر ذینفعان به اشتراک بگذارید تا همه درک مشترکی از محصول و توسعههای آن داشته باشید. ازاینجا به بعد باید با تیم توسعه همکاری کنید تا دسترنج خود را در نسخه بعدی محصول شاهد باشید.
4 دیدگاه
در جستجوی یک مفهوم بودم که به صورت اتفاقی به این سایت هدایت شدم با خواندن مطالب فوق مانند مطالعه ی یک کتاب رمان جذاب،ترغیب به مطالعه ی کل مطلب شدم.برام خیلی جذاب بود در پاره ای مباحث و موضوعات با مفاهیم جدیدی آشنا شدم که بسیار سلیس،جالب و جامع به رشته ی تحریر درآمده بودند.اگر از اطاله ی کلام اجتناب کنم و بخواهم به صورت موجز و مختصر حق مطلب را ادا کنم باید به نویسنده و سایر دست اندر کاران این سایت بگم دست مریزاد،برای من خیلی لذت بخش و در عین حال مفید بود.
زنده باشید، ممنونیم از بازخوردتون و واقعا خوشحالیم این نوشته مورد توجه شما بوده است.😊
ممنون کلیک مایند بابت این مطلب خلاصه و سلیس
ما هم از شما ممنونیم که این مطلب رو مطالعه کردید.😊